آی آدمها!
دکتر سید مهدی طباطبایی
عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی
چهقدر این قطعهشعر نیما، با حسوحالِ این چند روزمان همخوانی دارد و با دغدغهها و دلهرههایمان
همسانی:
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد میسپارد جان
یک نفر دارد که دستوپای دائم میزند ...
آری! قلم هم گاه، توانِ همراهی ندارد و جز آهی سرد، آنهم از سرِ حسرت و درد، فرارویش نمینشیند؛ از دگر سو، دل هم تابِ سکوت و خاموشی نمیآرد و بسی حرفهای ناگفته دارد.
پیشترها، «سوختن در آب» را تعبیری شاعرانه میدانستیم و عاشقانه، که نه مجالی برای ظهورِ آن در عالمِ واقع متصور است و نه مثالی برای بروزش؛ اما همین تعبیر، مفهومِ سرنوشت را برای گروهی رقم زد و بر کتابِ زندگانیشان قلم.
بخش پایانی قطعهشعر نیما هم خواندنیاست و در حافظه روزگار، ماندنی:
... آی آدمها که روی ساحلِ آرام در کار تماشایید!
موج میکوبد به روی ساحلِ خاموش
پخشمیگردد چنان مستی بهجایافتاده، بس مدهوش
میرود نعرهزنان، وین بانگ باز از دور میآید:
آی آدمها ...
و صدای باد هر دم دلگَزاتر
در صدای باد، بانگ او رساتر
از میانِ آبهای دور یا نزدیک
باز در گوش این نداها
آی آدمها ...