یادداشت های ویژه

دکترحاجی ربیعی به مناسبت شهادت حضرت زین العابدین

دکتر مسعود حاجی ربیع
استادیار گروه ادیان و عرفان دانشکده الهیات و ادیان دانشگاه شهید بهشتی
masod haj rabi i.jpg
سجاد که می گویم، یاد آهنگین کلام وارستگان می افتم که با صدایی حاکی از عطش عشق، معشوقی را می خوانند، دلی به دلبری می دهند و جان را به جانان بذل می کنند. سجاد که می گویم، یاد خاکی می افتم که بارها و بارها، عاشقی بر خان عنصر عشقش بنشسته، چشم زاهدی بر آن سجده کرده، شوریده دلی، گلی بر آن نشانده، مشتاقی، اشکی از جان سوخته بر آن نثار کرده و شهیدی، خونی تا چراغی شود یا شمع انجمنی و یا خورشید خورشیدها.
سجاد که می گویم، احساس می کنم در کنار یک دریا هستم یا یک شط، طفلی با پیاله ای و شجاعی تنها و عاشق که غیور است ولی باز هم آن طفل است و خشکی لب.
سجاد که می گویم می ترسم قنداقه ای را در دست آن وجود، آن همه، آن مرد ببینم و شاید آن هنگام من، قلم و ورق مرده باشند و دیگر به دنبال تراوش چراغ نباش .
سجاد که می گویم احساس می کنم باید از عطش نگریزم، از خواستن نهی نشوم، از رفتن ننشینم و با کوچکی ام بزرگترین را نگاه کنم یا با هیچی ام.
سجاد که می گویم یاد قلمی می افتم که باید بنویسد، روشن کند، جهانها خلق کند، شهیدها رهسپار کند، اما تنگی زمانه، تاریکی کنج غفلتها، ارمغانی جز خاموشی هزاران چراغ معرفت نداشت.
سجاد که می گویم یاد رهایی می افتم یاد حس مطلق پرواز، یاد شکستن هر حد و تهدید، یاد آن کس که در قفس خواستندش، اما از زمان و زمین و کالبد پران شد و در دل من و ما شعر و شعور انسان و دعای هر مخلص خداخواه باقی ماند و با همه تنگی زمین و زمان، هزاران خورشید علم و معرفت برافروخت و این نکته که گفتم، نه ذره، بل هیچی از آن یک کرشمه اش در یک سجده است، سجده و دعایی که هزاران عالم و شهید، مولود یک رشحه از رشحات نور سجود اویند و سلام الله علی ائمه الأطهار و علی سید الساجدین و رحمه الله و برکاته.