معلّم، یعنی مدّبر عاشق لالههای محمّدی(ص)
نوشتهای از محمّدرضا حمیدیزاده
معلّم، آنچه میداند، میآموزد و به عمل فرا میخواند و اندیشیدن را، ابزار یافتن راه، میداند.
معلّم، کلام و سخن منعقد میکند؛ سخن او، حاصل اندیشه و اندیشیدن دوران عمر اوست و جلوهاش، زبان وی است و همواره متذکر میشود هرگاه سخنی گفتی، آن سخن مالک تو میشود و هر زمان، آن را نگه داشتی، در اختیار تو قرار میگیرد، پس تو او را در اختیار بگیر و نگذار او تو را به تملک خود در آورد.
معلّم، بر این منطق آگاه است که چهره و زیبائی انسان، در گفتار او، رخ مینماید. این گفتار، جوهرۀ دانشی دارد. وی دانش انسان را، حاصل عمل کردن، اندیشیدن و تفکر میداند که علم و دانش شخص را استوار سازد؛ آنچه را نمیفهمیده، به فهمد.
معلّم، بر این نکته واقف میگرداند که کمال انسان در عقل و خرد است و چراغ عقل و خرد، علم و دانش است که زندگی خود را باید با آن، راهبری کرد.
معلّم، بسیار یادآور میشود که هیچ علم و دانشی، هم چون آموختن از تجربیات و اندیشیدن بر آن نیست و بسیار تاکید میکند که بر آموختههای خود تأمل عمیق کنید و بر دستاوردهای آن، پایبند باشید. زیرا اندیشیدن در دانش، انسان را به نیکی و عمل به آن فرا میخواند و با این یاوری، بینا شده و به یقین دست یابد که مایۀ تازه شدن دل و تقویت حیات آن، میشود.
در این حال، بصیرتتان غنا یابد و آینههای زلال بینایی بوجود آورد. همواره با اندیشه کردن بر آموختهها، پایههای توجه، فهم و ادراک استوار شود که بازتاب خوبیها و پوشانندۀ بدیها گردد.
معلّم، میآموزد که کارگزار اندیشه و سخن، زبان انسان است و سرمایۀ شخص، زیبائی و شیوائی در زبان میباشد و ترازوی انسان، تدبیر و تدبیر حاصل خردورزی و قضاوت شخص است.
زبان معلّم، دل اوست و خردش، آئین و راهنمای همگان. او خود را با سخن میشناساند و میگوید: انسان با سخن گفتن شناخته میشود و تذکر میدهد آدمی در زیر زبان خود، پنهان است و زبان باید ترجمان عقل و خرد باشد. امّا خط، زبان دست و بیان، زبان افکار شخص است. این زبان باید در پس دل باشد و دل را، راهنما و فرماندۀ زبان کنید. دل را به دست زبان نسپارید بلکه سخن را با دل خود ارزیابی و صیقل دهید و میگوید:
« زبان، درندهای است که اگر رها شود، گاز میگیرد و ضربت زبان، دردناکتر از، ضربت سر نیزه است»