دکتر بهروز دری در گفتوگو با روابط عمومی دانشگاه شهید بهشتی:
ایجاد فضای معنوی و صمیمانه میان استاد و دانشجو، همواره مسئله مهمی است/ علمآموزی جای خود را دارد ولی در کنار آن معرفتآموزی و نگاه به ارزشها هم مهم است
دکتر بهروز دری نوکورانی استاد تمام و عضو گروه مدیریت صنعتی و فناوری اطلاعات و رئیس سابق دانشکده مدیریت و حسابداری دانشگاه شهید بهشتی است. دکتر دری نزدیک به چهار دهه است در دانشگاه شهید بهشتی فعالیت دارند. در طی این سالها علاوه بر فعالیتهای آموزشی و پژوهشی در زمینه ارتباط با صنعت و حضور در مسئولیتهای اجرایی نیز نقش پررنگی ایفا کردهاند. مسئولیت در گروه آموزشی مدیریت صنعتی،ریاست دانشکده علوم اداری و سپس مدیریت و حسابداری ، کتابخانة مرکزی و مرکز اسناد، حوزه ریاست دانشگاه، مدیریت برنامهریزی پژوهشی و معاونت اداری و مالی دانشگاه شهید بهشتی و نیز ریاست موسسه آموزش عالی ارشاد دماوند، معاونت اجرائی و مطالعاتی کمیسیون ملی یونسکو در ایران، مدیریت گروه مدیریت شورای بررسی متون و کتب علومانسانی و عضویت در کمیتهها و کمیسیونهای دانشگاه، وزارت عتف و شورای انقلاب فرهنگی از جمله فعالیتهای ایشان است. با این استاد پرتجربه و باسابقه،گفتوگویی از سوی روابط عمومی دانشگاه شهید بهشتی ترتیب دادهایم که تفصیل آن را ذیلا مطالعه مینمایید.
- به عنوان مدخلی برای ورود به بحث از سوابق تحصیلی خود بفرمایید و بیان کنید که چگونه وارد دانشگاه شهید بهشتی شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین. خیلی خوشحالم که فرصت گفتوگو در مورد مسائل مختلف فراهم شده است.در تیرماه سال 1335 در خانواده ای فرهنگی و در شهر اصفهان متولد شدم . دوره تحصیل دبستان و دبیرستان در اصفهان سپری شد . در سال ۱۳۵۳ در مقطع کارشناسی رشته ریاضی در دانشگاه(پهلوی) شیراز پذیرفته شدم .با دو سال تحصیل در این رشته ، با راه اندازی رشته مدیریت و با عنایت به علاقمندی در حوزه های کاربردی به عنوان اولین ورودی های این رشته ادامه تحصیل دادم . با توجه به وقوع انقلاب اسلامی و شرایط خاص آن زمان با ایجاد وقفۀ به مدت یک ترم تحصیلی ، در سال ۱۳۵۸ دانش آموخته شدم. در اولین دوره فراخوانی خدمت سربازی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دوره وظیفه عادی و احتیاط را با توجه به وقوع جنگ تحمیلی سپری کردم .بعد از دوران خدمت ،با توجه به دعوت از جانب دانشگاه شیراز به مدت یکسال عهده دار مسئولیت معاونت اداره کل آموزش دانشگاه شیراز شدم.
در سال 1359 و با بروز انقلاب فرهنگی دانشگاهها تعطیل شدند . با توجه به علاقه وافردر انجام فعالیت های علمی در سال 1361به همراه حدود 120 نفر از نیروهای انقلابی و با گزینش توسط ستاد انقلاب فرهنگی به عنوان اولین ورودیهای مدرسه (دانشگاه) تربیت مدرس در کارشناسی ارشد رشته مدیریت شروع به تحصیل کردم. هدف و مأموریت اصلی این دانشگاه در راستای اهداف انقلاب فرهنگی ، تربیت مدرس و استاد برای دانشگاهها بود. با توجه برنامه درسی ویژه مدرسه تربیت مدرس در سال 1367 در مقطع کارشناسی ارشد و نهایتا در سال ۱۳۷۳ و در مقطع دکتری از آن دانشگاه دانشآموخته شدم. از سال ۱۳۶۵ با دانشگاه شهید بهشتی در قالب مدرس مدعو آغاز به همکاری و در سال ۱۳۶۷ با حکم استخدام هیات علمی کار رسمی خود را با دانشگاه شروع کردم . انتخاب دانشگاه شهید بهشتی ، اختیاری بود. قرار بود که دانشآموختگان دانشگاه تربیت مدرس در دانشگاهها توزیع شوند. من در آن زمان فکر کردم که میتوانم برای دانشگاه شهید بهشتی ثمربخشتر باشم. به ترتیبی که اشاره شد از آن زمان علاوه بر بر عضویت در هیات علمی، فعالیتهای اجرایی متعددی را در داخل و خارج دانشگاه ، با هماهنگی و بنا بر ضرورت و نیاز در عرصه های مختلف بر عهده داشتهام.
- با توجه به حضور نزدیک به پنج دههای شما در فضای علمی و آکادمیک، چه به عنوان دانشجو چه به عنوان استاد، نکته یا آموزه یا تجربهای هست که بخواهید به آن اشاره کنید؟
بنده ۴۹ سال است در عرصۀ دانشگاهی کار و تلاش کردهام. تمامی فعالیت ها همراه با احساس مسئولیت در این مدت نزدیک به نیم قرن ، ابتدا به ساکن با علاقه شروع شده است و این علاقه، انگیزه را به وجود آورده است. نتیجۀ وجود علاقه و انگیزه، موفقیت است که میتواند اثر اجتماعی و معنوی ایجاد کند. مهمترین مسألهای که از همان ابتدا دنبال میکردم این بود که دانشگاه همواره مکانی مقدس و ارزشمند بوده است . همواره برای دانشگاه نقش موثری در قبال جامعه در نظر داشته ام . این نقش موثر، با توجه به رشتهها و موضوعاتی که هر فرد دنبال میکند، متفاوت است ولی به اثبات رسیده است که دانشگاهها میتوانند از طریق دستاوردهایی همچون تربیت نیروی انسانی متعهد و متخصص و انجام فعالیت های آموزشی و پژوهشی معطوف به نیازهای صنعت و نهادهای اجتماعی، جامعه را از تحول بنیادی برخوردار کند . ضمنا نیروی متخصص میتواند تولیدات علمی نیز داشته باشد و این تولیدات نیز در خدمت اهداف جامعه قرار میگیرد. نمیتوان بهرهمندی جامعه از فعالیت های علمی و پژوهشی دانشگاه را انکار کرد. مثال آن سطح فرهنگ عمومی و نیازهای جامعه است. دانشجویان و دانش آموختگان بر خانواده، جامعه و کسبوکار تاثیر فراوانی دارند. به دلیل این نقش بیبدیل جامعه و دانشگاه نیازمندند که توجه بیشتری به یکدیگر داشته باشند.
دوران دانشجویی من ،قبل و بعد از انقلاب اسلامی، همواره به خوبی سپری شده است . محیط دانشگاه بسیار فعال و پویا است و میتواند زندگیساز، سرنوشتساز و انسانساز باشد. این چیزی است که ما از دوران حضور در دانشگاه آموختهایم. دانشگاه محیطی است که افراد دیدی فکورانه نسبت به پدیدههای اجتماعی یافته و سعی میکنند با اندیشه عمیق و درست نسبت به مسائل نظر کنند و تلاش دارند که تصمیم درستی بگیرند. به خصوص در رشتۀ ما، که مدیریت است، دریافتهایم که جهان نیازمند به مدیران و تصمیمگیران با بصیرت و ارزش گرا است. دانشگاه مسئول تربیت این افراد به عنوان سرمایه های فکری ،انسانی و اجتماعی است. خوشبختانه در کسوت هیات علمی همواره در فضایی فعالیت داشته ام که با همکاران بسیاری حشر و نشر داشته و شاهد شادیها و غمهای زیادی بودهام. شادی از بابت موفقیت همکاران در کسوت علمی ایشان و اثر مثبتی که در جامعه میگذرانند و غم هم بابت عدم توجه کافی به این قشر و محدودیت هاو نارسائیها. به هر حال فکر میکنم که هنوز انگیزه و علاقهام به فعالیت دانشگاهی کم نشده است. این موضوع نشان دهندۀ این است که راه را درست انتخاب کرده و امیدوار هستم که درست هم طی شده باشد و توفیق داشته باشم ، به هر میزان فرصتی که در اختیار دارم ،بدرستی ادامه پیدا کند.
- با توجه به سابقۀ شما، حضرتعالی وضعیت دانشجویان رشتۀ مدیریت را نسبت به گذشته چگونه ارزیابی میکنید؟
مهمترین مسئله در مورد دانشجویان انتخاب رشته آنان همراه با رویکرد ارزشی و نگاه فرهنگی در ورود به حوزه های علمی و پژوهشی است . این موضوع مختص رشتۀ مدیریت هم نیست، نکته مهم این است که انتخاب رشته با چه میزان از آگاهی و اهداف علمی صورت گرفته است.؟ دانشجویی که وارد رشته دانشگاهی میشود، شناخت هوشمندانه و اولیه دارد یا نه. این شناخت باعث ایجاد انگیزه و علاقه برای یادگیری میشود. دانشآموختگان رشتۀ مدیریت بعدها در کرسیهای تصمیمگیری، چه خرد و چه کلان جامعه ، نقشآفرینی خیلی مهمی دارند. این افراد در نقشهای تخصصی و راهبردی اثرگذار هستند. اگر افراد به صورت درست و مناسب در رشتۀ تخصصی و مورد علاقه خود جای بگیرند، میتوانند این نقشها را بموقع ودر حین تحصیل فرا بگیرند.
در گذشته شرایط کار و اشتغال اینقدر پیچیده نبود و مشکلات پیرامون آن وجود نداشت. در گذشته محیط کار نسبتا پایدار و ثابت بود و افراد حتی میتوانستند دانستههای خود را در محیط کار تکمیل کنند. الان دیگر اینگونه نیست. شرایط بسیار متغیر بوده ویادگیریها زودتر و سریعتر اتفاق میافتاد و افراد باید خود را با سرعت بیشتری برای اشتغال در مشاغل حرفهای و تخصصی آماده کنند. این جنبه را محسوس میبینیم که پاسخگویی به نیازهای تخصصی جامعه کمتر شده است. امروزه در عین اینکه عمق رشتهها افزون شده است اما لازم است افراد سریعتر بتوانند دانستههای خود را در محیط کسبوکار اجرایی و اعمال کنند و در آنجا مشغول شوند. علاوه بر مسألۀ لزوم دقت در انتخاب رشته، بحث انگیزۀ دانشجویان به یادگیری در مدت زمان حضور در دانشگاه و در مقاطع مختلف تحصیلی نیز حائز اهمیت است. متاسفانه این انگیزه بطور محسوسی ، نسبت به گذشته کمتر شده است. اینجا فرصت و امکان این وجود ندارد که این بحث به صورت تخصصی و جزئی پیگیری شود ولی ما شاهد کاهش انگیزههای شخصی دانشجویان و فراگیریها آموزشی و پژوهشی هستیم. البته این امری مطلق نیست و شاید در رشته های مختلف متفاوت باشد . در شرایط موجود هم دانشجویانی داریم که خیلی آگاهانه و هشیارانه به این رشته پیوستهاند ،به خوبی تلاش میکنند، یاد میگیرند و موفقیتهای محسوسی هم کسب میکنند. اما به طور کلی و در حالت عمومیتر، مقداری نگران انگیزهها در یادگیری هستیم که بخشی از آن به شرایط عمومی جامعه برمیگردد. دانشجویان ما زمانی فرصت و فراغت بیشتری برای یادگیری داشتند اما امروزه مشغلههای ذهنی و محیطی متعدد و متنوعی دارند و این موضوع باعث میشود دانشجویان تمرکز لازم را نداشته باشند. متاسفانه به دلایل مختلف از میزان تعامل میان استاد و دانشجو نیز کاسته شده است. هم برخی از اساتید ما چندان در دسترس و در محیط دانشگاه ،بنا بر ضرورت ،نیستند و هم دانشجو وقت زیادی برای دانشگاه و پیگیری فعالیت های علمی نمیگذارند. عدم وجود تعامل کافی بین استاد و دانشجو آسیبهای بسیار جدی ایجاد میکند. مثال عینی ،دوران کرونا است که دو سال از فعالیت ریاست اخیر من در دانشکده در آن دوران بود. در دوران کرونا بسیاری از فعالیتهای معمول تعطیل و به رکود کشیده شدند. ظاهر امر این بود که آموزش در حال انجام است ، اما پس از آن دوران فهمیدیم که چقدر شرایط آموزش در آن دوره متفاوت بود و این ثابت کرد که ما چقدر نیاز داریم که برای بهتر کار کردن همکاری نزدیک و صمیمانه تری داشته باشیم . گرچه در آن دوران بعضی امور ظاهرا به راحتی و سهولت انجام میشد اما پس از آن دریافتیم که، علیرغم وجود سختیها و محدودیت ها ، نیاز داریم و بهتر است که در کنار هم ودر محیطی علمی، از انسجام و یکپارچگی بیشتری برخوردار باشیم.
- حضرتعالی وضعیت اشتغال دانشجویان رشتة مدیریت را چگونه ارزیابی میکنید؟
برای پاسخ به این سوال خالی از لطف نیست نگاهی به آماری که دانشگاه در مورد اشتغال دانشجویان منتشر کرده است بیندازیم. ۶۴.۹ درصد از نمونه خانمهایی که در سال 99 در مقاطع مختلف کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری ما مورد سوال واقع شدهاند، مشغول به کار بودهاند. در سال ۱۴۰۰ هم تقریبا به همین ترتیب بوده است. آنچه که آمار به طور کلی به ما میگوید این است که دانشجویان دکتری ما تقریبا ۱۰۰ درصد شاغلاند. حدود ۶۵ تا ۷۰ درصد از دانشجویان ارشد شاغلاند و حدود ۲۵ تا ۳۰ درصد از دانشجویان کارشناسی. مطابق این آمار، رشتۀ مدیریت امکان زیادی برای افراد فراهم میکند که بتوانند اشتغال موثر داشته باشند. شاید به دلیل همین اشتغال است که مقداری حضور در کلاس و کارهای علمی دانشجویان کمرنگتر شده و تحت تاثیر شرایط عمومی اقتصادی و اجتماعی است. متاسفانه مقداری از درصد اخراجی دانشجویان در مقاطع بالا محسوس شده است. وقتی دانشجوی دکتری مرحلۀ آموزش را تمام میکند، مشاهده میشود که بعضا نمیتواند وظایف و رسالت خود را در ادامة راه به درستی ایفا کند. دانشگاه همیشه به این مساله توجه داشته است که دانشجوی کارشناسی بیشتر از ۸ ترم در دانشگاه نباشد، کارشناسی ارشد بیشتر از ۴ ترم و در دکتری ۸ ترم. اما امروزه گرچه مقطع کارشناسی در ۸ یا ۹ ترم ترم به اتمام میرسد اما متاسفانه کارشناسی ارشد به ۵ یا ۶ ترم میرسد یا دکتری از ۸ به ۱۲ یا ۱۳ ترم میرسد. این مساله باعث نگرانی شده و وقت زیادی را برای بهبود وضعیت به خود اختصاص داده است. این مساله قابل تحلیل است و میتوانیم علل آن را کشف و چاره جوییهای لازم را داشته باشیم .
- با توجه به حضور شما در سمت ریاست دانشکده مدیریت و حسابداری از رویکرد و مشی خود در این سمت بفرمایید.
این فرصتی است اشاره کنم که من نسبتا از بدو شروع فعالیت رسمی در دانشگاه، چه در دانشگاه شهید بهشتی یا دیگر دانشگاهها یا فعالیتهای مربوط به صنعت، همواره مشغلۀ کاری، عمدتا با محوریت علمی، داشتهام. اشتغال من به کار اجرایی کم نبوده است. من حدود ۳۷-۳۸ سال است که فعالیت رسمی خود را آغاز کردهام. حدود ۸۰-۹۰ درصد این زمان با کار اجرایی همراه بوده است. علت هم مشخص است. فعالان عرصه مدیریت، در کسوت های علمی و اجرائی ، نیازمند حضور در عرصه های اجتماعی و تخصصی و اصطلاحا حضور در موقعیت ها و به تعبیری در آزمایشگاه مدیریت هستند. ما نمیتوانیم از محیط واقعی کسب وکار فاصله بگیریم. لازم است که در محیط باشیم تا بتوانیم شناخت درستی از آن داشته باشیم تا بهتر فکر کنیم و تصمیم بگیریم. من همواره سعی کردهام همراه با امکانات لازم در محیط کار فعالیت داشته باشم و علی رغم بسیاری محدودیت ها و مداخله های مدیریتی، با قبول مسئولیت، نقش خود را بطور موثرایفا کنم. من یکدوره از سال ۷۳ تا ۷۹ رییس دانشکده علوم اداری بودم. سپس فعالیتهای خود را با قبول مسئولیت در خارج دانشگاه ادامه دادم. در سال ۸۶ به سمت معاونت اداری و مالی دانشگاه منصوب شدم که سه سال به درازا انجامید. ۱ سال در کسوت مسئول حوزه ریاست دانشگاه بودم. ۳ سال در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه مسئولیت داشتم. ۱ سال مدیر برنامهریزی پژوهشی دانشگاه بودم. در نهایت از سال ۱۳۹۸ مسئولیت دانشکده مدیریت و حسابداری را به عهده گرفتم. از این بابت به موارد فوق اشاره کردم که بین مسئولیتهایی که بنده پذیرفتهام یک پیوستار وجود دارد که همواره به آن به چشم یک رسالت دانشگاهی نگاه کردهام. هر زمان که مسئولیتی به من واگذار شد، سعی کردم ،با رعایت تمامی جوانب ، آن را به درستی انجام برسانم.
عمدتا کار دانشگاهی کار اداری و اجرایی صرف نیست. چون کار با استاد، دانشجو، یا کادر اداریای است که با استاد و دانشجو سروکار دارد. حتی ادارۀ منابع انسانی دانشگاه با محیط اداری دیگر تفاوت دارد. ارتباط با کارمندان به نوعی حس و بوی ارتباط علمی را دارد. از این بابت کار اداری در دانشگاه ساده و راحت نیست. هدف این است که نسبت به تربیت علمی و معنوی دانشجویان کوشا باشیم. در مورد اساتید هم شرایطی فراهم بیاوریم که ایشان نسبت به دانشجویان اهتمام لازم را در تربیت رشته تخصصی و نیز معرفت آموزی به خرج دهند. و در نهایت فضایی برای کارمندان ایجاد شود که بتوانند پشتیبان خوبی برای دانشجو و استاد باشند. این کاری بسیار پیچیده است. اگر در برخی سازمانها ، با توجه به ماهیت فعالیت ها ، رئیس سازمان میتواند با دستور اداری حرف آخر را بزند در محیط دانشگاه نه میتوان به استاد دستور داد و نه به دانشجو. چون ایشان هر کدام جایگاهی برای خود دارند و دید فکورانهای نسبت به موضوعات گوناگون دارند. مهمترین مسألهای که من به دنبال آن بوده و هستم این است هر کس را متوجه مسئولیت و جایگاه خود بکنم. دانشجوی ما اگر خوب درس بخواند و علماندوزی کند، میتواند به زودی خود را در جامعه نشان دهد. استاد ما اگر بتواند دانشجو را بهخوبی تربیت کند، وظیفۀ خود را در جامعه انجام داده است. به این ترتیب کار دانشگاه بسیار پیچیده و البته مهم است. تلاش من ایجاد نهایت هماهنگی و یکپارچگی در دانشکده، با توجه به وجود رشتههای مختلف، بوده است. همانطور که اشاره شد مهمترین مسأله برای من ایجاد فضای معنوی و صمیمانه میان استاد و دانشجو بوده است. علمآموزی جای خود را دارد ولی در کنار آن معرفتآموزی و نگاه به ارزشها ی فرهنگی جامعه هم مهم است. ما به جامعۀ اسلامی و کشور خود با پیشینه غنی تمدنی ، متعهد هستیم. این جامعه،بویژه با بروز انقلاب اسلامی،جنگ تحمیلی و میراث خون شهیدان والامقام، آرمانهای بزرگی دارد و نیاز هست که امروزه بیشتر از گذشته به این آرمانها توجه کنیم و با توجه به شرایط موجود، جامعۀ ما نیازمند حضور بیشتر در عرصههای جهانی و بین المللی است. امروزه مرزها مانند گذشته سخت و محدود نیستند و راههای ارتباطی کوتاهتر شده است. با این نگاه ما نیازمند افرادی هستیم که خوب علم بیاموزید و در عین حال نسبت به ارزشهای اسلامی و انقلابی آگاه باشند. دانشجویی که از یک خانواده بافرهنگ قوی تحویل گرفته شده است نباید موقع تحویل دادن به جامعه با افت ارزشهای اسلامی، اخلاقی و فرهنگی مواجه شده باشد و این همان تکالیفی است که دانشگاه بر عهده دارد. این یکی از مهمترین مسائلی است که من در فعالیتها و مراودات کاری همواره به آن توجه داشتهام.
- جناب دکتر با توجه به مطالبی که فرمودید شما به طور کلی وظیفۀ دانشگاه و آکادمی چیست؟ نسبت بایستۀ بین دانشگاه و صنعت چیست؟ آیا ارتباط بین این دو حوزه نیازمند دخالت میانجی است؟
قطعا دانشگاه و صنعت به میانجی و واسطه مطمئن نیاز دارند اما خود آنها نمیتوانند این نقش را به تنهایی بازی کنند. هر کدام از این دو در سمت خودشان از امکانها و پتانسیلهای غنی برخوردار هستند که این امکانات باید در بازار عرضه و تقاضا تبادل شود. ارتباط بین دانشگاه به عنوان یک پشتوانۀ بسیار عظیم برای جامعه و صنعت با آن گستردگی و تنوع نیازمند نوعی همآرایی مناسب است. برای انجام این امر به یک مدیریت میانجیگر احتیاج داریم. در گذشته از مثلث دولت، دانشگاه و صنعت صحبت میشد. دولت پلی میان دانشگاه و صنعت بود. البته ارتباط بین صنعت و دانشگاه در سطح خرد هم انجام میشود که طی آن یک فرد دانشگاهی، در صنعت مشغول به فعالیت میشود. اگر ما بخواهیم خیل عظیم هیات علمی را که تخصصهای قابل توجهی دارند به نیازها متصل کنیم، نیازمند تقسیم کار هستیم. تقسیم کار باید توسط مرجعی انجام شود که هم ایجاد ارتباط و هم تداوم آن را تضمین کند. این مرجع باید حمایتهای مادی و معنوی را انجام دهد. نکتهای که من خیلی وقتها در بحث ارتباط با صنعت دیدهام این است که ما به بحث همفکری و هماندیشی در مأموریت نیاز داریم و برای آن همفکری لازم است که خود را آمادۀ آن کنیم. یعنی اگر مدیر یک صنعت فکر میکند که دانشگاه میتواند مکان مطمئنی برای او باشد، باید برای آن برنامه داشته باشد. دانشگاه هم باید به سهم خود این برنامه را برای صنعت داشته باشد. از اینجا است که ما به یکسری حلقۀ مشترک بین دانشگاه و صنعت میرسیم که از حوزۀ محدود به حوزههای وسیعتر میرسد. من اعتقاد دارم بسیاری از کسانی که در صنعت یا اداره اشتغال دارند و تمام روز خود را درگیر با مسائلی هستند که در آن محیط میگذرد، باید در دانشگاه نیز حضور پیدا کنند تا چه بسا در تجربۀ خود بازاندیشی کنند و بتوانند دانش جدید به دست بیاورند. از طرف دیگر دانشجویان و دانشگاهیان نیز باید در محیط صنعت حاضر شوند و آموختههای خود را در آن محیط به محک تجربه بزنند. خوشبختانه در دوران اخیر، همچون سنوات گذشته، به همت مدیریت دانشگاه همواره این نقش از طریق انعقاد تفاهمنامهها پیگیری شده است. البته تفاهمنامه یک میثاق رسمی و اولیه است. باید تمام بندهای تفاهمنامه باید در قالب برنامۀ کاری و عملیاتی با صبوری و تامل و تعمق به برنامههایی تبدیل شود که صنعت و دانشگاه با هم انجام میدهند. ارتباط با صنعت یک امر مشترک و نسبتا دائمی است. تجربة کشورهای پیشرفته هم این را نشان دادهاند. در بعضی از کشورها دانشگاه به طور کلی با بودجۀ صنعت، و نه بودجۀ عمومی اداره میشود. در آنجا نیاز به دانشگاه به حدی است که بدون آن، صنعت موفق نخواهد بود. ما باید محصولات دانشی تولید کنیم. محصولی دانشی است که با اتکا به دانش و علم ساخته شده است. بخشی از این دانش در دانشگاه و بخشی در صنعت است. ارتباط حسنه و هوشمندانه بین صنعت و دانشگاه میتواند این دانش را افزایش دهد. و ما میتوانیم شاهد جامعهای باشیم که به پیشرفته و توسعهیافته است. البته لازم به ذکر است که چون شما در سوال خودتان از لفظ میانجی استفاده کردید من آن را مطرح کردم، در برخی موارد اصلا نیازی به حضور میانجی وجود ندارد و دانشگاه و صنعت به طور مستقیم با هم ارتباط برقرار میکنند.
- جناب دکتر چنانچه اثر یا پروژهای انجام دادهاید یا در دست انجام دارید و مایلاید از آن سخن بگویید، بفرمایید.
چنانچه عرض کردم، اعتقاد من بر این بوده است که ما باید دانش دانشگاه را به صنعت ببریم و بلعکس. من توفیق داشتهام که از سال ۶۹ با صنعت ارتباط برقرار کنم. ۳ سال در مناطق نفتخیز جنوب در پروژهای با محوریت موضوعاتی همچون ارزیابی و تحلیل مشاغل ،ارزیابی عملکرد و نیاز سنجی آموزشی ، همکاری موثری داشتم. ۳ سال مدت نسبتا طولانیای است که در صنعت پایۀ کشور اتفاق افتاده است. من آموختنیهای بسیاری فرا گرفتم. این ۳ سال به فاصلهی یک سال بعد از جنگ بود و شرایط خاصی بر کشور و منطقه جنوب و مناطق نفت خیز حاکم بود. من طی این سالها چیزهای فراوانی از نظر زندگی با افراد صنعتی آموختهام. با بهره گیری از تجربه فعالیت در مناطق نفت خیز جنوب از سال 7۳ تا ۸۲ ، حدود ۱۰ سال با صنایع پتروشیمی و پالایش و پخش فراورده های نفتی را در حوزه های تخصصی مدیریتی ادامه دادم. ادامه کار هم به این ترتیب بود که نیاز ازجانب شرکتها بود. ۵ سال با پتروشیمی و ۵ سال با پالایش پخش کار کردم. من هم علاقه داشتم که در صنعت حضور داشته باشم و هم حس میکردم کاری که میکنم اثرگذار است و این اثرات محسوس هم بود. از جمله کارهای مهم ، ۲ سال فعالیت به عنوان مدیریت پروژۀ ساختار ریاست جمهوری بود. تجربۀ بسیار ذیقیمتی بود. توفیق داشتم که با بسیاری از مدیران نهاد ریاست جمهوری مصاحبه کنم و دریافتهای دقیقی ماموریت های نهاد ریاست جمهوری داشتم. و بعد در نهایت نتیجة کاری که تحویل شد این بود که ما میتوانیم یک نهاد ریاست جمهوری چابک و ساختاریافته برای مأموریت ریاست جمهوری در نظام جمهوری اسلامی داشته باشیم. این اتفاق در اواخر دهۀ ۷۰ اتفاق افتاد. اخیرا بنا به علاقه به ارائه مشاوره تخصصی، در ارتباط با ساختار یکی از شرکتهای نسبتا خصوصی نفت و گاز کشور کاری انجام شد. مدلی تهیه شد که ساختارها را بر فرآیندها مبتنی کنیم تا کارکردهای سازمانی قویتر و چابکتر شود. به هر حال مهمترین پروژههایی که انجام شده، اینها بوده است. حسن این پروژهها این بود که فرصت حضور در صنعت و سازمانها را فراهم کرد و من توانستم انسانهای حاضر در عرصه تولید و صنعت را از نزدیک مشاهده کنم و این کارها در نگاهی که همواره به این حوزهها داریم تاثیر داشته است.
- سخن آخر
لابهلای صحبت خود اشاره کردم که نسبت به گذشته دغدغهها در مورد کاری که در دانشگاه داریم بیشتر است. دلیل آن پیچیدگی بیشتر جامعه و عرصههای جهانی است. به علت ماهیت انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی که داعیۀ الگوسازی در عرصۀ جهانی دارد، تکالیف ما بسیار بسیار گستردهتر از گذشته است. انتظار جامعه و نظام از دانشگاه بسیار بالا است. به همین خاطر ما به یکسری دانشجویان و فراگیرانی نیاز داریم که یافتههای علمی را به خوبی دریافت کنند و اساتیدی که بتوانند فرآیند آموزش و پژوهش را به خوبی طی کنند. اگر هر کدام از اینها از دغدغهمندی، انگیزه و فراغت فکری لازم برخوردار نباشند، کار اصلی به درستی انجام نمیشود. ما از این بابت نگرانیهایی داریم. با این ترتیبات ممکن است کار اصلی ما به دلایلی با تعویق و تاخیر مواجه شود یا درست و کامل انجام نشود. سخن آخر این است که ما نیازمند توجه جدیتر به نقش این ارکان در دانشگاه داریم. ما نیازمند اساتیدی هستیم که کار خود را در کلاس، آزمایشگاه و مراودات علمی خوب انجام دهند. اگر دغدغههای مختلفی چون معیشت یا سایر امور داشته باشند، ممکن است حضور آنها در دانشگاه کارآمد نباشد. از طرف دیگر نیز دانشجویان باید با انگیزۀ بیشتر، انتخاب دقیقتر و هوشمندی بالاتر حضور داشته باشند که شاهد کلاسهای فعالتری باشیم. گاها دانشجویان از ما سوال میکنند که این مباحث به چه دردی میخورد؟ صرف پرسیدن این سوال نشان میدهد که دانشجو هنوز حس نکرده یا متوجه نشده که این یادگیریها میتواند به سادگی و درستی در جامعه استفاده شود. امیدوارم توانسته باشیم پاسخگوی سوالات شما باشم و این گفتوگو، بخشی به عنوان دغدغه و بخشی به عنوان تجربه، منتقل شود و ان شاء الله باعث بالندگی هر چه بیشتر دانشگاه وزین شهید بهشتی و سایر محیطهای علمی شود.
مصاحبه: علی کاویانی، دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق عمومی دانشگاه شهید بهشتی